《خدا خیرت بده》 این جمله رو مامانم الان بهم گفت. کلا زیاد این جمله رو بهم می گه. تا حالا بهش دقت نکرده بودم، چه دعای خوبیه.  چه جمله ی مثبت و قشنگیه.  چی بهتر از این که خدا به من خیر بده؟ کاش همیشه حرف های مثبت و قشنگ توی دهانمون و می گشت. دنیا قطعا خیلی قشنگ تر می شد. واقعا درست گفتن که کلمات قدرت دارند.  تا قبل این که به این جمله دقت کنم، دوباره دلتنگ و ناراحت و بی حوصله بودم اما الان حالم خوب شده. دارم به اون خیرهایی فکر می کنم که خدا به خاطر این دعای مادرم بهم داده و میده. خدایا پیش پیش شکرت. 

خدا به همتون خیر بده دوست های عزیزم.


تولد و مرگ واسه ما آدم ها خیلی عادیه چون از بچگی باهاش آشنا بودیم. منظورم اینه که مثل آب خوردن یه اتفاق که از  طرف خدا برامون عادیه اما چی می شد خدا وقتی داشت آدم ها رو خلق می کرد، از یه سنی به بعد یهو اون آدم و بر می گردوند به عقب، به زمان تولد و بهش می گفت: حالا با آگاهی از چندین سالی که گذروندی، از اول زندگی کن. 

اگه این اتفاق مثل تولد و مرگ برای همه ی آدم ها می افتاد، شگفت انگیز بود. خود من زندگیم و یه جور دیگه می ساختم.  آخ که چقدر دلم می خواد برگردم به عقب و بریزم دور اون همه اشتباه و. 

همه میگن از اینجا به بعد و درست زندگی کن. خوب این حرف درستیه اما سن و سال گاهی بدجور پای آدم و می بنده.  چه کنم با آرزوهایی که فقط توی بچگی و نوجوانی می تونستم بهشون برسم؟ 

کاش می شد برگشت به عقب با همین تجربه ی فعلی


گاو، موجود نیمه خوشبختی ست

جفت دارد، کمی علف دارد!

دست سلّاخ چیز برّاقی ست

که به این زندگی شرف دارد

 

عشق، بیماری غم انگیزی ست

جمع یک عضو ج.نـ.سی و عادت

خنده در چند خانه ی دلگیر

گریه با تیک تاک یک ساعت

 

مرگ، اسمی ست شکل یک چاقو

بر سر گاو نیمه خوشبختم

عشق، یک اسم دیگر از آن است

که نشسته ست داخل تختم

 

زندگی بچّه ای بدون توپ

گیج، در یک زمین خاکی بود

باختن بی مسابقه، بی هیچ!

زندگی چیز دردناکی بود

 

از سید مهدی


این روزهــا  کـــــه آینه هم  فکــر ظاهر است

هرکس که گفته است خدا نیست کافر است

 

با  دیدن  قیافه  این  مردمان ِ خوب

باید قبول کرد که گندم مقصّر است

آن سایه ای که پشت سرت راه می رود

گرگی مخوف در کت و شلوار عابر است

 

کمتر  در  این  زمانه  بـــه  دل  اعتماد  کن

وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است

 

شاعر فقط برای خودش حرف می زند

در گوشه اتاق فقط عکس پنجره ست

 

آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم

حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است

 

در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار ِ پوچ

تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است

 

دارد قطار فاجعـــه نزدیک مــی شود

بمبی هنوز در چمدان مسافر است

 

 

از سید مهدی


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

قیمت طلا انجام پروژه های برنامه نویسی پایتون python پیروان ولایت شهرستان جهرم کتابخانه عمومی علامه مجلسی(ره) رابر [خخخخخخخ تُف] استخدام شو - با استخدام شو ، استخدام شو رودان دانلود